English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6737 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he has passed the chair U ریاست داشته است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
interlocking directorate U حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
Other Matches
prefectural U وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture U مقام ریاست دوره ریاست
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock U که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
generalship U ریاست
chairmanships U ریاست
presidentship U ریاست
managership U ریاست
presidency U ریاست
headship U ریاست
principalship U ریاست
managerial U ریاست
superiority U ریاست
headships U ریاست
superintendence U ریاست
directorships U ریاست
matronhood U ریاست
chairmanship U ریاست
administratorship U ریاست
directorship U ریاست
matronship U ریاست
vice president U نیابت ریاست
superintendency U ریاست مدیریت
to fill the chair U ریاست کردن
wardenship U مقام ریاست
superintended U ریاست کردن
superintending U ریاست کردن
superintendence U ریاست مدیریت
superintends U ریاست کردن
superintend U ریاست کردن
abbotship U ریاست دیر
abbay U ریاست دیر
patriarchate U ریاست طایفه
patriarchate U ریاست خانواده
captaincy U ریاست بزرگتری
matronize U ریاست کردن
mayoralty U ریاست شهرداری
chieftaincy U ریاست قبیله
chieftainship U ریاست قبیله
mayorship U ریاست شهرداری
command of execution U ریاست اجرایی
postmastership U ریاست پست
captainship U ریاست بزرگتری
to take the lead U ریاست کردن
prefecture U اداره ریاست
magistrature U ریاست کلانتری
presidentship U مقام ریاست جمهور
speakership U مقام ریاست مجلس
You sure have a nerve to ask become a director. U آخر تورا چه ره ریاست
presidential U وابسته به ریاست جمهور
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
prioship U سمت ریاست دیر
abbatial or abbatical U مربوط به ریاست دیر
bossy U متمایل به ریاست مابی
bossiness U متمایل به ریاست مابی
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
deanship U مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
presidency U مقام یا دوره ریاست جمهوری
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
rectorate U مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
capital U رئیسی ریاست مابانه عمده
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
masterfully U بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day. U انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
keep your peck up U دل داشته باشد
in prospective U انتظار داشته
in prospect U انتظار داشته
kept U نگاه داشته
worksheet U ی داشته باشد
hydroxide U داشته باشد
be a man U مردانگی داشته باشید
if any U اگر داشته باشد
you bet U یقین داشته باش
tripod U چیزی که سه پایه داشته
tripods U چیزی که سه پایه داشته
keep your peck up U جرات داشته باشید
ineffectively U بی انکه اثری داشته باشد
He has become too big for his boots. He is getting above himself . U هوا( یابو ) ورش داشته
Keep an eye on things. U هوای کاررا داشته باش
Be of good courage . U قوت قلب داشته باشید
As much as you wish to have . U هر قدر که میل داشته با شید
par for the course <idiom> U تنها چیزیکه انتظار داشته
Be patient . U صبر داشته باش ( حوصله کن )
frothily U بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
irrelatively U بی انکه وابستگی داشته باشد
the u kingdom U کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states U کشوری که پادشاه داشته باشد
he had need remember U بایستی بخاطر داشته باشید
I'd like to have a place of my own [to call my own] . U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
ukase U فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
eye cup U فرفی که چشم رادران نگاه داشته
walk (all) over <idiom> U انجام هرکاری که دوست داشته باشه
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
incomparably U بدون اینکه نظر داشته باشد
parallelling U اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled U اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling U اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleled U اگر به توجه نیاز داشته باشند
Make sure the statuette doesnt topple over . U هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
parallels U اگر به توجه نیاز داشته باشند
carbuncles U لعلی که تراش محدب داشته باشد
carbuncle U لعلی که تراش محدب داشته باشد
roundelay U تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
It is immaterial how rich he may be . U مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
parallel U اگر به توجه نیاز داشته باشند
it is in good keep U خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
irrelevantly U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
Moderation in all things. <proverb> U در همه چیز اعتدال داشته باش.
fieldsman U کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
four in hand U گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
four by four U خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
corporate town U شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
corporator U گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
gazebo U عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
pointlessly U بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
You cannot have it both ways . <proverb> U نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
Whay keep a dog and bark yourself?. <proverb> U چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
inefficaciously U ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
titular charge daffaires U کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
harpies U جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpy U جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
large ship U کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
reefers U خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
reefer U خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
alternated U که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Would you care for a cup of coffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
love thy neighbour as thyself U همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
lagan U کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
lugger U زورق بادبانی که یک یا چندبادبان چهار گوش داشته باشد
i insist on your being present U جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
What effect do you think the changes will have on you? U فکر می کنید تغییرات چه تاثیری بر شما داشته باشد؟
boroughs U شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
chimeras U جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimera U جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
set in <idiom> U تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
toneme U لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
alternate U که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
pay d. U خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
alternates U که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
convalescent center U یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
Shoppers were scrambling to get the best bargains. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
borough U شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
chimaera U جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
That's the end of our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
So much for our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
nominative subject U اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
laid paper U کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
over crowding U تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
I don't think there's any question about it. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
over voltage protection U وسیلهای که باعث میشود منبع تغذیه حد مط لوب را داشته باشد
few U تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer U تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
double coincidence of wants U نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
fewest U تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
CD quality U چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
controlling company U موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
nunc pro tunc U حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
powering U منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
rates U بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
power U منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
rate U بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
cons U در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conning U در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conned U در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
powers U منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
1Evolution
1I am good with figures,how about you?
1ریاست مخابرات به چهار نفر کارمند ضرورت دارد
1کلیپی که بیشترین بازدید را داشته است
1من میخواهم خانواده داشته باشم اگر تو هم میخواهی پیغام بفرست
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com